از نژاد بارانم گاه نم نم و گاه شرشر ...
من سنگ صبور بودم ...
باران مرا آب کرد...
حالا خود به دنبال سنگ صبور...
!نه دیگر نیستم چون ...
من ...
من از حوالی بارانم ...
بارانیم...
همدم سکوت شب...
همراز غرش ابر همصدای ناله های تنهایی رود ...
من عاشق نگاه پشت پنجره ...
دیگر از باران خسته ام تو راه آفتاب شدن را می دانی؟!
مرا همسفر باش ...
با گرمای تموز من هم تمام می شوم
من حتی با گرمی یک نفس تو زندگی خواهم کرد
مرا می پذیری ...؟!
شاید برای اخرین بار ...
نظرات شما عزیزان: